بهترین دوستان من{14}
هر وقت بین پسرا دعوا میشد که رائون کیو بیشتر دوست داره
تهیونگمیگفت:بخشی از وجود رائون درون من جریان داره پس همتون خفه شید چون رائون منو بیشتر از همتون دوست داره.
البته این حرف تهیونگ هم هیچوقت از طرف رائون بیجواب نمیموند چون رائون همیشه تاکید داشت که نمیشه دوست داشتن هارو باهم مقایسه کرد.
زمان حال
رائون رسیده بود جلوی اون عمارت بزرگ عمارتی که هرچند با کلی اجر طلایی رنگ پوشیده شده بود ولی کینه و نفرت درونش موج میزد.
دست لرزونشو به سمت زنگ برد و فشارش داد.
هرچند یکم طول کشید ولی بالخره یکی درو باز کرد.
خدمتکار درو باز کرد و محو چهرهی زیبا ولی اشنای رائون شد.
:بفرمایید خانم
رائون لبخندی به خدمتکار زد و وارد شد.
چند قدم که جلوتر رفت نامادریشو دید که به شکل خیلی افادهای و چندشی بهش نگاه میکنه و سرتاپاشو انالیز میکنه.
رائون سلام کوتاهی داد و رد شد.
☆اوه خدای من باورم نمیشه ای..این دختر چرا انقدر بی تربیته؟...قطعا به اون مادر هرزهاش رفته.
رائون دنبال خدمتکاری که سعی داشت راهنماییش بکنه رفت.
.
.
.
.
شرطا برای پارت بعد:
لایک:۲۰
کامنت:۲۰
تهیونگمیگفت:بخشی از وجود رائون درون من جریان داره پس همتون خفه شید چون رائون منو بیشتر از همتون دوست داره.
البته این حرف تهیونگ هم هیچوقت از طرف رائون بیجواب نمیموند چون رائون همیشه تاکید داشت که نمیشه دوست داشتن هارو باهم مقایسه کرد.
زمان حال
رائون رسیده بود جلوی اون عمارت بزرگ عمارتی که هرچند با کلی اجر طلایی رنگ پوشیده شده بود ولی کینه و نفرت درونش موج میزد.
دست لرزونشو به سمت زنگ برد و فشارش داد.
هرچند یکم طول کشید ولی بالخره یکی درو باز کرد.
خدمتکار درو باز کرد و محو چهرهی زیبا ولی اشنای رائون شد.
:بفرمایید خانم
رائون لبخندی به خدمتکار زد و وارد شد.
چند قدم که جلوتر رفت نامادریشو دید که به شکل خیلی افادهای و چندشی بهش نگاه میکنه و سرتاپاشو انالیز میکنه.
رائون سلام کوتاهی داد و رد شد.
☆اوه خدای من باورم نمیشه ای..این دختر چرا انقدر بی تربیته؟...قطعا به اون مادر هرزهاش رفته.
رائون دنبال خدمتکاری که سعی داشت راهنماییش بکنه رفت.
.
.
.
.
شرطا برای پارت بعد:
لایک:۲۰
کامنت:۲۰
۶.۵k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.